علاوه بر اینکه من و تو ما نشدیم نصف منم از بین رفت...

لعنت به من

که به خوابم آمدی

اما اینقدر هول شدم که از خواب پریدم...

تنهانشسته ام... چای مینوشم وبغض میکنم!

هیچکس مرابه یاد نمی آورد! این همه آدم روی کهکشان ب این بزرگی! ومن حتی آرزوی یکی نبودم!

چقدسخت است علاقه ای که عادت شود،عادتی که باورشود،باوری که خاطره شودوخاطره ای که دودشود..؛.

یه حلقه جنس بی رحمی تو رو از من گرفتو برد

یکی جای منو پر کرد دل من تو دلت پژمرد

یه انگشتر چقد ساده منو از دفترت خط زد

یه سایه عاشقی رو کشت تو این تنهایی ممتد

وقتی یادم میادکه تنهاعشقم تویی،،،میشکنم اون وقتی که یادی ازم نمیکنی...

کسی آمد تو رفتی من شکستم.....

به یاد تو کنار خود نشستم.....

بریدم از تمام مردم شهر.....

به آدم های کوچک دل نبستم.....

رویاهایی هست که شاید هرگز تعبیر نشوند

اما همیشه شیرین اند...

مثل رویای داشتن تـــــــو …

من حسرت ديدار تو دارم به كه گويم / از بهر تو من ابر بهارم به كه گويم 

غير از تو كسى را به خدا دوست ندارم / از نرگس چشم تو خمارم به كه گويم

چقدر وقت دارم برای تو و چقدر وقت نداری برای من و چقدر دلم میگیرد از این تنگی وقت که حتی وقت نمیکنی دلتنگ شوی برای من ...

هر روز نبودنت را بر ديوار خط کشيدم

ببين اين ديوار لامروت ديگر جايي براي خط زدن ندارد

خوش به حال تو که خودت را راحت کردي

يک خط کشيدي تنها، آن هم روي من!!!

با احتیاط عاشق" شوید

جدایی خبر نمی کند ...!

ﻧﺬﺭ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﻫﺮﭼﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ

ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﭘﺮ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻡ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ

ﯾﮏ ﺩﻝ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺁﺭﺯﻭ

ﺁﺭﺯﻭﯾﻢ ﻫﯿﭻ ، ﻗﻠﺐ ﺑﯿﻘﺮﺍﺭﻡ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ !

چه سخت است زندگی هنگامیکه ما احساس میکنیم در زیر آسمان بزرگ کسی نیست که ما را دوست بدارد...

منو ببخش عزیزم که از تو می گریزم

می سوزم و خاموشم تو خودم اشک می ریزم....

ما ییم و دلی که سخت دلتنگ شماست

در بازی روزگار هفت سنگ شماست

هی سنگ زدی که من بپاشم از هم

افسوس که پای خسته ام لنگ شماست

زهمه دست کشیدم که تو باشی همه ام. با تو بودن زهمه دست کشیدن دارد...

آب میخواهم سرابم میدهند

عشق میورزم عذابم میدهند

خود نمیدانم کجا رفتم به خواب

از چه بیدارم نکردی آفتاب؟ 

خنجری بر قلب بیمارم زدند

بیگناهی بودم و دارم زدند

از تو عبور میکنم فقط نگاه میکنی

من اشتباه میکنم تو هم گناه میکنی

ازم عبور میکنی ببین سقوط میکنم

به من نگاه کن، بزن فقط سکوت میکنم

بگريدوسوزد و نابودشود

انکه چون شمع بخندد به شب تارکسى

ﺧﺪﺍ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ

ﻓﻘﻂ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻫﻤﻮ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ

ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ ﻧﯿﻤﻪ ﻣﺎ ، ﻣﺎﻝ ﻣﺎ ﻧﯿﺴت

ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻧﯿﻤﻪ ﻣﻮﻥ ﻭ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ

ﺗﻤﻮﻡ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺗﺐ ﺗﻠﺦ

ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺣﺴﺮﺕ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺧﺒﺮ ﺑﻮﺩ

ﺧﻮﺩﺵ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩﺕ ﺩﯾﺪﯼ ﺩﻋﺎﻣﻮﻥ ﺑﯽ ﺍﺛﺮ ﺑﻮﺩ . .

هنوز دروغ هایت را در گنجه دارم،

گاهی باورشان می کنم و باز عاشقت می شوم...

خدایا آسمانت چه مزه ایست؟

من تا به حال فقط زمین خورده ام

درد ، مرا انتخاب کرد

من ، تو را

تو ، رفتن را

آسوده برو ! دلواپس نباش

من و درد و یادت تا ابد با هم هستیم

مرا که میشناسی

وسواس دارم

وقتِ رفتن تمام خاطرات را تا میکنم

میگذارم کنجِ گنجه

بویِ نفتالین که مشامشان را پر کند

تمامِ بیدها مجنون می شوند!

به صدایت که معتاد شدم رفتی

حالا هر روز خاطره تزریق می کنم

خطــر داشت امــا !

خاطرت می ارزید که از تـــو این همه خاطـــره بسازم !

باید یاد می گرفتم

از هر چیزی عشق و خاطره نسازم !

شاید منظورِ باران من و تو نبودیم

کاش خودت هم مثل خاطراتت

برای ماندن سرسخت بودی

گـاهـی بــاید رفـت و بعضـی چیــزهای بردنـی را بـا خـود بــرد

مـثل یـــــاد مـثل غــرور و آنچــه ماندنـیست را جــا گــذاشت

مـثل خــاطره مـثل لبـخند

رفـتنت ماندنــی مــی شود وقتــی کـه نبــاید بـروی !